سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! من از هرچه با اراده تو مخالفت دارد و یا از محبّت تو به دور است، به سویت توبه می کنم ؛ از آنچه در دلم می گذرد، نگاه های چشمم وگفته های زبانم . [.امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :2
کل بازدید :36772
تعداد کل یاداشته ها : 16
103/2/1
1:20 ع

نکند در مأموریتش شکست خورده است.. او سفیر حسین به کوفه پایتخت مجد از دست رفته است. مردانی که بر سر خیزش و انقلاب به او دست بیعت سپردند، کجایند؟ ..آن همه شمشیرها و زره ها ، و آن کلماتی که چون برق های آسمانی و با طنینی رعد آسا همراه بود، کجاست؟!

چگونه سپاهی که از بیست هزار نفر افزون بود، به موش هایی هراسان تبدیل شد که با ترس و لرز در لانه ها می خزند.. لانه هایی که در سوراخ زمین حفر شده است؟!

اندیشید که با آوایی بلند بانگ بر آرد: یا منصور أمت؛ شعاری انقلابی .. و به یاد بدر..شاید آنها از نو در اطرافش گرد آیند.. شاید آنها دگر بار چون طوفان شتابان برای محاصره کردن قصر ظلم وزیدن گیرند.. ولی آنها که او را در روشنای روز رها کردند ، چگونه باشد که در دل تاریکی بازگردند؟ آیا پنداری آنها که در شعله نگاه خورشید گریخته اند ، در تاریکی گیسو فروهشته شب ، باز خواهند گشت؟

مسلم بن عقیل ره می پوید .. گام هایی سست بر می دارد .. و در حالی که همراه با دو رهنمایش از صحرا عبور می کند، سیمای همه جنگاوران خیزشگر و انقلابی برابر چشمانش می نشیند.. شن های موج انگیز و خشک، جایی که نه آب است .. و نه زندگی .. و نه چیز دیگر به جز ریگ های داغ .. تشنگی .. بیابان.