راهنمایان از تشنگی جان باختند، و او تنها مانده و راهش را می پویید . اندیشید تا از همان راهی که آمده باز گردد.. ولی حسین از او خواسته این مسیر را تا فرجام بپیماید. راستی او سفیر حسین در کوفه است.. کوفه ای که می خواهد عزت گمشده خویش را باز یابد.. کوفه ای که نگاه خریدارانه اش از پی حسرت دیدار علی بن ابی طالب در غمی گرانبار نشسته است.. می خواهد عدل او را بشناساند .. و مهربانیش را .. و دردمندیش با نیازمندان و تهیدستان را .. می خواهد از نو در خانه بلاغتش ساز طرب بنوازد.. می خواهد که از آن منبر متروک ، چشمه علم و فصاحت بجوشد .. این رؤیاهای شگرف مردمان است، موش هایی که در لانه هایشان رؤیا می بینند و از ترس به خود می لرزند.
رؤیاهای سرخ بازوانی آهنین یا درشتناک تر می خواهد.