خستگی <سفیر> را از هوش برد.. چونان رهبر هزیمت دیده و زبون گشته ای که خود را به سختی از پی می کشد.. تلخی شرنگ هزیمت را در کام خود می چشد.. اما در رویاروی لشگری پندارین.
حق دارد دچار شگفتی شود. ببین ، چطور سپاه بزرگش را به شایعه ای دروغین از هم گسستند! .. در برابر سپاهی که از شام خواهد رسد .. سپاهی پندارین .. زاییده خیالی بیمار.. خیالی که تنها با عقل موشی هراسان از یک گربه، خواب می بیند.. از اسمش فقط.