سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما را حقى است اگر دادند بستانیم و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروى به درازا کشد . [ و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنى آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنانکه ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند ، چون بنده و اسیر و مانند آن . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :16
کل بازدید :38324
تعداد کل یاداشته ها : 16
04/4/10
3:55 ص

غریبه کنار دری کهنه و قدیمی نشست، تا نفسی تازه کند. پنداری پیوسته صحراها را در می نوردیده و دره ها را می پیموده.

<طوعه> در را گشود. پیر زالی که در انتظار بازگشت فرزندش بود تا از مردی که بر گرفتنش جایزه تعیین نموده اند جستجو کند. طوعه  پیرزالی که در انتظار بازگشت فرزندش بود ، در را گشود و فرزندش رفته بود تا از مردی که برایش جایزه تعیین کرده بودند، جستجو کند.

-        آیا جرعه ای آب در اینجا برایم یافت نمی شود؟

و طولی نکشید که پیر زال آب به دست به سویش روانه شد.. آب را لاجرعه در کام کشید و وامانده را بر سینه اش فرو ریخت تا زبانه های آتش صحرا را در اعماقش فرو بنشاند.

پیر زال ستیزانه نشستن مرد غریبه را وا خواست که : ای بنده خدا آیا آبت را ننوشیدی ؟! .. اکنون برخیز و به أهل خویش بازگرد.

به سکوت پناه برد.. سکوت ناشناخته ای که هیچ کس نمی خواهد اعماقش را بپیماید.

-        برخیز، خدا تندرستت دارد .. برای تو شایسته نیست که بر درگاه خانه من بنشینی.

-        پس چه کنم؟ .. به راستی که گمشده ام و هیچ کس نیست که بر من ره بنماید.

زن هراسناک نجوا داد:

-        ای بنده خدا، تو مگر که هستی؟!

-        من مسلم به عقیلم.

زن در نگاهی بهت زده فریاد زد:

-        تو مسلمی ؟! .. برخیز، برخیز.

-        به کجا شوم، ای بنده خدا؟

-        به خانه من ..

و در افقی تاریک در را گشود.. دریچه ای که به سوی نور باز می شد.. لحظه ای امید .. قطره ای آب در گرماگرم صحرا.

و خانه آن کوفی <مسلم بن عقیل>، آن مرد آواره، را در آغوش فشرد. اما دیگر خانه های هراسناک به آهنگ سم اسبانی گوش سپرده بودند که زمین را از پی مردی غریب می کوبیدند.
86/4/3::: 6:35 ع
نظر()