حسین چشمان خسته اش را فرو بست و آبشاری از نور محمد جوشیدن گرفت .. چهره ای که چون بدر می تابید، و بال های فرشتگان در اطرافش دو ، سه و چهار تا گسترانیده می شد.
حبیب من ای حسین، پدر و مادر و برادرت نزد من آمدند.. آرزومند دیدار تواند..زودتر به سوی ما شتاب کن.
- مرا به دنیا نیازی نیست پدر جان! مرا به خویش فراخوان.
- و شهادت عزیزم .. همه دنیا به شهادت تو نیازمند است.