سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :10
کل بازدید :36854
تعداد کل یاداشته ها : 16
103/2/14
7:42 ع

 

سگ ها پیکرش را با سخت دلی به دهان می گزیدند... سگانی گزنده که پیشتر آنها را ندیده بود ... وحشی سرشت و آلوده به تمام پلشتی ها ... از نیشترشان خونابه فرو می چکید ... تلاش می کند آنها را دور نماید، ولی بی ثمر است..سگان تند خو هر لحظه بر درنده خویی و ستم و بی رحمی خویش می افزایند. از همه بی رحم تر همان سگ رنگارنگ است..همو که گردنش را می خواهد ...می رود تا با وحشیگری بر گردن سفید ناک او به یکباره پنجه افکند.. گردنی سیمگون به سپیدی ظرفی نقره فام.

آه..آه..آه..آب..آب.. جگرم از عطش شرحه شرحه شد.

از خواب برخاست..بلورواره های عرقی را که در نور ماه می درخشید ، از پیشانی سترد.

دو سیمای نورانی نگاه در روی هم شستند..مهتاب و سیمای او.

حسین به کران های دور به ستارگان می نگریست .. و می اندیشید.

برقی که از آن دورها می آید ، هر لحظه درخشش افزون می گردد..نور می افشاند .. و در تکاپو است تا رازهای نهان را بر ملا سازد.. فرزند زاده از بستر خود بر می خیزد..وضویش را به اتمام می رساند .. خنکای آب دجله در روحش می تراود..یک سوم شب گذشته است..به جز زوزه سگ ها در دورادور چیز دیگری نیست تا سکوت شب را بشکند.


86/4/3::: 6:16 ع
نظر()