سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که چیزى را جوید ، بدان یا به برخى از آن رسد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :8
کل بازدید :36857
تعداد کل یاداشته ها : 16
103/2/15
12:38 ص

شب همچنان مدینه را در سیاهی در آمیخته به رمز و راز، فرو برده است وستارگان همچنان در صفحه آسمان میخکوب شده ، و ماه در پشت تپه ها و بلندی پنهان و تاریکی هم ترس را دوچندان می کند. آن شب مدینه زن راهبی را می مانست که حله سیاه خویش را با غرور فراوان از پی خویش می کشید.

آن مرد بینی برافراشته و گندمگون با دو چشم درخشنده در کنار خرما بنی که جدش پیامبر آن را نشانیده بود ، ایستاد.. این سخن جدش را به یاد آورد: عمه خود نخل را گرامی دارید.. خیلی پیر شده بود ، ولی همچنان رطب و خرما و سایه می بخشید. تن خود را به تنه آن تکیه داد.. و هر دو یک تنه شدند.. چشمه نماز جوشیدن گرفت، و عطر و خنکای کلمات آسمانی آنجا را در خود فرو برد.. و حسین دو رکعت نماز خواند .. سپس به سوی پیامبر رفت.. .

خاطره همچنان به تصاویر کودکی می درخشد.. حسینِ هفت ساله به سوی نیای بزرگش می خرامد.. خود را به آغوش پیامبر می افکند و عطر وحی ، و خنده های فرشتگان دنیا را پر می کند . و تصاویر به دنبال هم می آیند.. به یکباره چون آذرخش می درخشند و بعد خاموش می گردند.